♀ کـــــــافه آنلایــــــن ♂

گفتوگو با معبود محبوب

گفتو گو با معبود محبوب

گفتم خدای من دقایقی بود که در زندگانی ام هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم و ارام برایت بگویم و بگریم...
در ان لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت عزیز تر از هر چه هست... تو نه تنها در ان لحظات که در همه لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی.من انی خود را از تو دریغ نکردم که تو ایتگونه هستی!من همچون عاشقی که به معشوق خویش مینگرد، با شوق همه لحظات بودنت را به نظاره نشسته ام.
نشسته بودم ، گفتم: پس چرا راضی شدی برای ان همه دلتنگی اینگونه زار بگریم؟
گفت عزیز تر از هر چه هست... اشک تنها قطره ایست که قبل از ان که فرود اید ، عروج میکند، اشک هایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگار های روحت ریختم تا باز هم، از جنس نور باشی و از حوالی اسمان! زیرا فقط اینگونه میشود همیشه شاد بود!
 گفتم اخر ان چه سنگ بزرگی بود که بر سرراهم گذاشته بودی؟
گفت: صدایت کردم و ارام گفتم از این راه نرو که به جایی نمیرسی! تو هرگز گوش نکردی و ان سنگ بزرگ فریاد بلند من بود: که عزیز تر از هرچه هست ... از این راه نرو که  به ناکجا اباد هم نخواهی رسید!
گفتم پس چرا ان همه درد در دلم انباشتی؟
گفت :روزی ات دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم کلامی نگفتی! می خواستم برایم بگویی... اخر تو من بود. چاره ای نبود جز نزول درد ٬ که تو فقط اینگونه شد که صدایم کردی!
 گفتم پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول  بار که گفتی: خـــــــــــــــــــدا... انچنان به شوق امدم که حیفم امد بار دیگر خدای تو نشوم، تو باز گفتی" خدا" و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر...
من اگر میدانستم تو پس از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار میکنی ، همان بار اول شفایت میدادم.
گفتم مهربان ترین خدا دوست دارمت!
گفت عزیز تر از هرچه هست... من دوست تر دارمت!
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 1:1 توسط هایمی |


چیزایی که فقط تو ایران میتونی ببینی!!

بعله!!

دو مرحله ایه!!

اتو مو از این پیشرفته تر دیگه؟؟؟؟؟ 

صن این منو داغووووووون کرده با این اسش!!

تفاوت را احساس کنید...

الان یعنی یه پراید بخواد از اینجا رد شه دقیقا چیکار باید بکنه؟؟؟ اصن این جاده در شان یه پراید هست!!!!!

بدون شرح!!

اینم یه راهشه خو!!!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 19:37 توسط هایمی |


مهناز افشار در استخر !!!

  یه عکس گذاشتم از مهناز افشار توی استخره برین پایین ببینین.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

چیه خب مهناز افشاره توی استخر!!!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 19:32 توسط هایمی |


فاحشه سلام...!

 فاحشه سلام...

فاحشه پدر تو مریض بود..پدر من هم مریض بود! ولی خب تو وضع مالی ات ضعیف بود و باعث خود فروشی کنی!! خدا را شکر ما انقدری داشتیم که پدرم محتاج دیگران نشود..فاحشه پدرو دیگر نیست..رفته ، خدا پدر تو را هم ارامش دهد... فاحشه میدانم تو حتی مجبور بودی برای مراسم پدرت هم خود فروشی کنی..فلسفه خدا را نمیدانم ولی اگر من خدا بودم بعد از مرگت تمام تنت را نور میبخشیدم چون که تو از وجودت برای خانواده ات گذاشتی!! فاحشه درد تو از ماست .. میدانیم ..تو از ما طلب نان کردی و ما برای نانت جانت را گرفتیم ...کمکت نکردیم، تو تنها جرمت شراکت در بی وجدانی ماست..!!!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 19:23 توسط هایمی |


پ ن پ تصویری!!!

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 12:2 توسط هایمی |


آمریکا چهار شنبه به ایران حمله میکنه!!!


یه روزنامه ی اردنی خبر زده که آمریکا چهار شنبه به ایران حمله میکنه، اینا هم کامنتهای زیر اون تو یه سایت فارسی!

ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه

من چهارشمبه چک دارم !

 منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...

پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم...

 حالا من چی بپوشم؟!

ما شماره ماشين مون فرده، فك نكنم بتونيم تــو اين حماسه آفريني حضور بهم برسونيم!

میشه بهش بگین موقع برگشت منو به عنوان غنیمت ببرن آمریکا

سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جعمه بریم دَدَر!!

شام هم میدن؟

 ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ برگشتم خستم ! تازه
اگه اسیر نشم و برگردم  

 بگو سر راه نون بگیره...

ای بابا حالا نمیشه جمعه عصر باشه آخه عصرای جمعه خیلی دلگیره آقا ما از مسئولین خواهشمندیم جمعه حول و حوش ساعت ۳-۴ حمله کنن بعد ازناهار...

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 2:29 توسط هایمی |


کوتاهترین داستان ترسناک جهان!!!!!

 

     

آخرین انسان روی زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان کسی در زد

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 2:16 توسط هایمی |


اسم وبلاگمو چی بذارم؟

این پست حذذذذذذذذذذذذف شد!!

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 1:15 توسط هایمی |


د ن د رو دست پ ن پ رو زده!

 

* رفتم حشره کش بخرم طرف گفت : میخواین زود بمیره ؟؟؟ گفتم : پَ نَ پَ میخوام زجرکش بشه مزه ی انتقام رو بچشم !!! مغازه داره هم زرنگ تر از من بود و گفت : دِ نَ دِ لذتی که در گذشت است در انتقام نیست !!!


*
به راننده تاکسی میگم همین بغلا لطفا ….میگه پیاده میشید ..گفتم دِ نـَـه دِ شما گازشو بگیر من اجکت میکنم



*
تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل. (ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان)


* ژاپنی ها میگن : ما میتونیم ، مگر اینکه بلایی نازل بشه ! “دِ نـَـه دِ”……….. درستش اینکه بگی : ما نمی تونیم ! مگر اینکه فرجی بشه !!!



*
از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمم داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه یهو عمه صاف نشست گفت دِ نـَـه دِ تازه الان بهم ریختس!


*
رفتم داروخونه به یارو میگم شامپو ویتامینه میخوام! طرف با یه قیافه حق به جانب که مثلا خیلی حالیش میشه و من چیزی حالیم نیست ، به یه حالتی غمزه مانند میگه شامپو واسه موهات دیگه؟ دِ نـَـه دِ شامپو ویتامینه واسه فرش میخوام که گل هاش سریع رشد کنن.


*
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم….. . . “دِ نـَـه دِ ” . اصلش اینه: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ فکرنکن یاد تو بودم، کارنداشتم ول می گشتم!


* پیش دانشگاهی که بودیم یه بار با یکی از دوستام گیر کردیم تو مدرسه بعد از کلی ماجرا تصمیم گرفتیم از پنجره طبقه 2 بریم پایین دوستم گفت مسعود کمر بندتو باز کن گیرش بدیم به پنجره نصف راهو با این بریم پایین گفتم دِ نـَـه دِ تو بری پایین من که خواستم بیام شلوارم در بیاد تو بخندییی!!


*
دوستم 
اس ام اس داده میگه برام نحوه نصب ویندوز و پیکربندشو میفرستی (با اس ام اس)!!! دِ نـَـه دِ حتما فردا هوس آموزش پی اچ پی در 10 روز میکنی!


* زنگ زدم 110 میگم: الو...پلیس 110؟ میگه: پَـــ نـــ پَـــ راهنمای 118..بفرمایید!! منم حرصم گرفت گفتم: میخواستم زنگ بزنم اُسکُلتون کنم... گفت:دِ نـَـه دِ ...شمارت افتاده...وقتی اومدیم دم در خونتون میبینی کی اُسکل شده!!!


* مینیمال دِ نـَـه دِ یه تیکه کلام طنز اصفهانی واسه جواب دادن به جمله های غیر عادی … فرق پ نه پ با د نه د : وقتی از پـ نه پــ استفاده می کنی یعنی مطلب خیلی واضح بوده همینطور الکی یه سوال بیجا کرده مثل این ( زنگ زدم اورژانس 115میگه آمبولانس میخوای قربان ؟میگم پــ نه پــ یه پلیس ۱۱۰ میخوام بقیشم آدامس بده !)) ولی وقتی از د نــ د استفاده می کنیم ،یعنی طرف اشتباه فکر کرده حالا تو می خوای درستشو بهش بگی مثل این (یارو داره از گشنگی میمیره همین جوری هم داره میگه خدارو شکر!بهش میگم تو که داری از گشنگی میمیری چرا خدارو شکر می کنی؟میگه دِ نـَـه دِ این خدارو شکر گفتن از فحش هم بدتره))

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 23:44 توسط هایمی |


ادامشو بگید...

جمله زیر رو کامل کنید...

 

بعضی ادمها.............

 

منتظر جمله های قشنگتون هستم!

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 7:31 توسط هایمی |


یه سوال؟

اگه بفهمی تو لیست سیاه کسی قرار داری چه حسی بهت دست میده؟

.

.

تو نظرات جواب بدین لطفا

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 7:16 توسط هایمی |


انه شرلی

آنه !

تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهایت
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو
...

از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
آنه !
اکنون آمده ام تا دستهایت را
به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی
و اینک آنه...

شکفتن و سبز شدن در انتظار توست… در انتظار تو

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 6:18 توسط هایمی |


سیب دندان زده

 

حمید مصدق :
تو به من خنديدي و نمي دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت



بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حميد مصدق رو اينجوري داده:
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ي همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت



و اينم جوابيه يه شاعر جوان به اسم جواد نوروزي كه بعد از سالها به اين دو تا شاعرپاسخ داده

 

دخترك خنديد وپسرك ماتش برد !
كه به چه دلهره از باغچه ي همسايه، سيب را دزديده
باغبان از پي او تند دويد
به خيالش مي خواست،
حرمت باغچه و دختر كم سالش را
از پسر پس گيرد !
غضب آلود به او غيظي كرد !
اين وسط من بودم،
سيب دندان زده اي كه روي خاك افتادم
من كه پيغمبر عشقي معصوم،
بين دستان پر از دلهره ي يك عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ي كشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاك افتادم
چون رسولي ناكام !
هر دو را بغض ربود...
دخترك رفت ولي زير لب اين را مي گفت:
" او يقيناً پي معشوق خودش مي آيد ! "
پسرك ماند ولي روي لبش زمزمه بود:
" مطمئناً كه پشيمان شده بر مي گردد ! "
سالهاست كه پوسيده ام آرام آرام !
عشق قرباني مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزيه شد ساده ولي ذرّاتم،
همه انديشه كنان غرق در اين پندارند:
اين جدايي به خدا رابطه با سيب نداشت

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:57 توسط هایمی |


وضعیت حجاب توی تهرانو ببین!!!

این یه دختره که توی یه خیابون تو  تهران با شلوارک خیلی ریلکس داره قدم میزنه...

و...

هنوز باور نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینم یه عکس از نزدیک...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:47 توسط هایمی |


خدای من!

 

خدای من ! چرا گریه می کنند؟
درک کردن من انگار سخت تر از از دست دادنم بود ... قبول!!
کمتر از آنها نفس کشیدم ٬ اما به اندازه آنها درد کشیدم...
چرا وقتی کسی از پیششان رفت ٬ تازه می فهمند که بود ؟
خود را مسخره کرده اند یا مرا ؟!!!

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:30 توسط هایمی |


اعتراف میکنم!

اهـل پنهـان کـاری نیستـم اعتـرافـ میکـنم :
زمـانـی دل ِ یکـی را سوزانـدم حـالـا یکـی ...
یکـی ...
یکـی ،
دلـم را میـسوزانـند...

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:26 توسط هایمی |


واقعیت تلخ

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاشو سیر کنه,

گوشت بدن خودشو می کند و می داد به جوجه هاش میخوردند
زمستان تمام شد و کلاغ مرد!
اما بچه هایش نجات پیدا کردند و گفتند:
آخی، خوب شد مرد, راحت شدیم از این غذای تکراری!
و این است واقعیت تلخ روزگار ما ...

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:15 توسط هایمی |


معنی مادر...

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم برادرم گفت:
چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت: باران احمق
این است معنی مادر

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:13 توسط هایمی |


ما ادمای بی احساسی نیستیم...



 

ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشیم


نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده..


ماها آدمای بی احساسی نیستیم


ماها بی معرفت و نا مردم نیستیم


یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن


که یه سری بــــاورامون و از بین بـــردن

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:3 توسط هایمی |


جمله های جالب و بامزه


جمله ” اوکی ، بازم دست درد نکنه ” همون مودبانه ی خاک تو سرت ، بازم به هیچ دردی نخوردیه




.

نصف ایرانیا گوگل رو واسه جستجو مطالب مورد نظرشون استفاده می کنن !
نصف دیگه هم واسه اینکه ببینن اینترنتشون وصله یا نه !
.

..

یارو میره هارد بخره میگه هارد ۳۲۰ میخوام . بنده خدا هارد ۲۰۰ میاره !!
یارو بهش میگه گفتم ۳۲۰ . بنده خدا میگه : ناراحت نباش جا وا می کنه !!

.

..

راستش دارم به ازدواج با ایرانسل فکر می کنم از بس که هر روز بهم اس ام اس می ده یه جورایی بهش وابسته شدم !!!

.

.

دانشمندان به یه نتیجه منطقی رسیدن :
از یه جائی‌ به بعد بحث کردن دیگه فایده ایی نداره،باید فحش بدی !!!

.
.

قدیما به کسی که به پات می نشست میگفتن ” وفادار
الان میگن "سیریش"!

.
.

هروقت پیش خودت گفتی این دیگه با بقیه فرق داره بدون اونم پیش خودش گفته اینم یه خریه مثل بقیه !!

.


نیوتن غلط کرد !
واسه بعضی عمل ها
هیچ عکس العملی نیست


 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 5:1 توسط هایمی |


اس ام اس های ایرانسل در اینده ای نزدیک...

 

مشترک گرامی چه خبر؟-
مامان بابا خوبن؟،
علی کوچولو چه طوره؟
الهی ایرانسل قربونش بره.

  !-مشترک گرامی با ۶۴۵۲۰۰ ریال شارژ دیگر برنده ۱۵۰ تومن شارژداخل شبکه بشوید


  مشترک گرامی چته؟-
چرا تو فکری؟
عاشق شدی؟
آخه بدبخت! با این وضع گرونی کی عاشق می شه؟ ها؟


!مشترک گرامی تو مسابقه ما شرکت کن با ۲۰ لیتر بنزین جایزه -
با این کار مشت محکمی تو دهن همراه اول بزن!-


  -شونصدمین جشنواره ایرانسل در قلی آباد خرمن دشت. از 1 فروردین لغایت 29 اسفند هر سال ، با خرید هر سیم کارت ایرانسل هفتاد سیم کارت اعتباری جایزه بگیرید. همه روزه از ساعت 1 نصف شب تا 2 ظهر و از 2 ظهر تا 1 نصف شب. شما می توانید با پرداخت سالیانه مفت هزار ریال از کلیه خدمات ایرانسل برخوردار شوید...


  -استخر سیم کارت ایرانسل افتتاح شد. شما می توانید در این استخر که از سیم کارت پر شده است، شنا کنید و به از هر کجا به کجای ایران فقط دقیقه ای هفتصد میلیون تومان تماس بگیرید..


-سیم کارت یک بار مصرف و بهداشتی ایرانسل به بازار آمد. این سیم کارت ها را بعد از هر بار استفاده بشکنید و دور بریزید. و سیم کارت دیگری با میلیونها جایزه ارزنده و نفیس دیگر جایزه بگیرید.

 

 

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 4:50 توسط هایمی |


اگر زن زیبارویی دیدید

این بار اگر زن زیبارویی را دیدید :

هوس را زنده به گور كنید و خدا را شكر كنید برای خلق این زیبایی،

زیر باران اگر دختری را سوار كردید :

جای شماره به او امنیت بدهید،
او را به مقصد مورد نظرش برسانید ،نه به مقصد مورد نظرتان ،
هنگام ورود به هر مكانی، با لبخند بگویید: اول شما .
در تاكسی خودتان را به در بچسبانید نه به او ..
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در كوچه خلوت می بیند،

احساس امنیت كند نه ترس .

بیایید فارغ از جنسیت کمی مرد باشید...

 

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 4:45 توسط هایمی |


اوج تفاهم

وقتی میرفت...

گفتم : کجا؟

گفت : به درک...

گفتم : به درک ...

    ***

و این چنین شد  ...

 که ما در اوج تفاهم از هم جدا شدیم!

 

 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 11:49 توسط هایمی |


یه شعر

ی جایی ی شعری دیدم نوشته بود ک خیلی خوشم اومد...ولی نمی دونم از کیه

.

.

.

فریاد زدیم که چرخ گردون

لیلا تو نداده ای به مجنون

فریاد بر امد انکه خاموش

کم داد اگر نگیرد افزون

ان لحظه که از نیاز انسان

دارد نه کم از هوای حیوان

یک دانه گندم طلایی

از طشت طلا گرانبها تر بود

اسوده نباش که بی نیازی

یک ان دگر پر از نیازی

در حادثه های ناگهانی

سالم ز مریض مبتلا تر بود

انجا که تو فرعون زمانی

در تیر رس باد خزانی

...

لطفا هر کی میدونه شاعرش کیه تو نظرا بهم بگه

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 13:41 توسط هایمی |


اس ام اس دلتنگی

 

  1.  
     
    گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است... بعضی ها تنهاترت
    میکنند***
  2. این روز ها اگه خون هم گریه کنی ... عمق همدردی دیگران با تو یه کلمه است:اخی...***
  3. در زمین عشقی نیست که زمینت نزنه... اسمون رو دریاب!***
  4. عجب خیاط ماهری است دنیا:دل هیچ کس را برای ما تنگ ندوخت!***
  5. این روزها شیر هم راضیه که با دمش بازی کنن... ولی با دلش...نه!!!***
  6. بر تمام قبرهای این شهر بوسه بزن، شایدبیاد بیاوری کجا مرا جا گذاشتی! من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام... صدای کلاغ ها را میشنوی؟... دارند برایم فاتحه میخوانند...***
  7. من مانده ام... واقعا مانده ام... دوستی که به این شدت خیانت میکند، شب با کمال خونسردی اس ام اس بدهد... سلام عزیزم، خوبی؟ تو را دلتنگم!... و من با کمال ارامش او را پاسخ دهم : اگر حالم خوب بود جواب تو را نمیدادم!!! و او زنگ بزند... و من ، در تمام مدت ، سعی کنم ارامش خود را حفظ کنم تا فریادنزنم که: پست تر از تو خود تویی! و همین باعث شود که او بیشتر احساس کند من نمیدانم ! و راحتتر به چاپلوسی بنشیند...***
  8. مشکل از تو نبود از من بود ... با کسی حرف میزدم که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود...***
  9. حضورت در کنار من معجزه نبود... رفتنت هم فاجعه نیست... فردا روز دیگری برای من خواهد بود، بیشتر از این برایت گریه نخواهم کرد...***
  10. آی ادمها... وقتی درد هایتان را شرابه میکنید به دل ادم... خوشی هایتان را هم تقسیم کنید، حالا مساوی هم نه... بخشی از ان را...
  11. حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات باشد، قبول... لا اقل این نکته را بدان ... اهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم  در سینه میتپید دلم بود... نامهربان... ***
  12. دلتنگی یعنی دقیقه به دقیقه گوشیت رو چک کنی و وانمود کنی داری ساعتت رو میبینی!!***
  13. پروردگارا چگونه عاشقت نباشم؟ چنان که تو دیدی پوشاندی و دیگران ندیدند و فریاد کشیدند...***
  14. لبخندم را بریدم و قاب گرفتم و به صورتم اویختم! حالا باخیال راحت هر وقت که دلم گرفت بغض میکنم...***
  15. تو که دیگر نیستی اما خیالت را ... میان بازوانم مومیایی میکنم... شاید... باستان شناس کنجکاوی از عاشقانه های دستانم رمز گشایی کند...!***
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 1:54 توسط هایمی |


ارزو

 

آرزو
پیش از هر چیز برایت ارزو مندم که به خوبی ها عشق بورزی
و نیکان و نیکویی ها نیز به تو روی بیاورند.
ارزو دارم دوستانی داشته باشی،
برخی نادوست و برخی دوست دار
که دست کم یکی در جمعشان
مورد اعتمادت باشد.
چون زندگی بدینگونه است،
برایت ارزو مندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باور هایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دست کم یکی از انها اعتراضش به حق باشد،
تا زیاده به خودت غره نشوی.
همچنین برایت ارزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
که این کار ساده ایست
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ میکنند.
امید وارم به پرنده ای دانه بدهی و به اواز مرغ سحر ی گوش کنی
وقتی اوای سحرگاهی اش را سر میدهد.
چرا که از این راه
احساسی زیبا خواهی یافت ، به رایگان.
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بیافشانی
هر چند خرد بوده باشد
و با روییدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت جریان دارد.
ارزومندم اگر به پول و ثروتی رسیدی
ان را پیش رویت بگذاری و بگویی: این دارایی من است.
فقط برای این که اشکار شود کدامتان ارباب دیگری است!
اری پول ارباب بدی است اما خدمتگذار خوبی است.
و در پایان برایت ای مهربان ارزومندم
همواره دوستی خوب و یک دل داشته باشی
تلا اگر فردا ازرده شدی یا پس فردا شادمان گشتی،
 با هم از عشق سخن بگویید و دوباره شکوفا شوید.
(ویکتور هوگو)
 
 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 1:52 توسط هایمی |


من نه منم ‘ نه این منم

من، نه منم...نه این منم!

 

من شاید سعی کرده باشم همدم باشم ، همدرد باشم ، سنگ صبور باشم ، فارغ از درستی و خطای همین نوع بودن ، اما تضمین نداده ام که سطل اشغال روحی کسی باشم، داده ام؟ان هم وقتی و جایی که خواسته ام خلوت باشم و برای همه تان - به جرات میگویم همه تان - فارغ از درستی و غلط بودن کارم، رفاقت خرج کردم،نه دوستی دوزاری از جنس خودتان! اما هیچکدامتان هیچوقت نه بودید ، نه شنیدید ، نه حتی بلدید درست تنها بگذارید ادم را...

شمایی که هروقت باید بودید، نبودید... هر وقت نباید می بودید، جفت پا وسط خلوت ادم بودید... شمایی که نمی دانم کی می خواهید یاد بگیرید مساله بودن یا نبودن نیست ... مساله چطور بودن است!شمایی که حتی نمی دانید می خواهید بروید یا بمانید... فقط هستید، حضور نصفه نیمه ، ما بین رفتن و ماندن ... کی یاد میگیرید که بودنتان را دریغ نکنید و نبودنتان راتحمیل؟ کی یاد میگیرید بر عکس همین را؟ کی یاد میگیرید نصفه و نیمه بودن برای کسی معادل همان رفیق نیمه راه است ؟ کی یاد میگیرید تکلیفتان را با خودتان معلوم کنید؟من هم نیستمتان دیگر...

که هروقت دلتان درد دارد یاد ادم هستید و هر وقت ادم درد دارد ...معلوم نیست دلتان کجا خوش است و سرتان گرم و حتی انقدر رفاقت ندارید... که وقتی دردهایتان را شرابه می کنید به دل ادم... خوشی هایتان را هم تقسیم کنید ، حالا مساوی هم نه ، بخشی از ان را...

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 1:47 توسط هایمی |


دو کلمه حرف حساب

 

  • تسلیم شدن و کوتاه امدن به معنی کوچکتر و ضعیف بودن نیست، گاه به معنی انست که من خود را بزرگتر و قدرتمند تر میدانم، که همراه و هم کلام تو نمیتوانم شد...

 

  • خیلی از ادما مثل عکس میمونن ، خیلی که بزرگشون کنی کیفیتشون میاد پایین!!!

 

  • در کشور من مردم با نفرت به بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند، اما باشوق برای صحنه اعدام جمع میشوند... زیستن با این مردمان دردناک است" دکتر شریعتی"

 

  • پرگار های خوبی هستیم... خوب همدیگر را دور میزنیم...

 

  • جدایی انقدر ها هم که فکر میکنی تلخ نیست، اگر هنوز حرفم را باور نداری ، از نادر و سیمین بپرس که از تمام دنیا جایزه گرفته اند!

 

  • اگر تمام ابرها ببارند؛ گلها ی قالی جوانه نمیزنند، ایناست قانون زیر پا ماندن!

 

  • سراغ مسافر را از کلاغ نگیر این کلاغ سالهاست که برای تکه پنیری دروغ میگوید!!!!

 

  • نمی دانم این " دوستت دارم" چه واژه عجیبیست ؛ که هر کس می گوید عاشق تر میشود و هر کس میشنود بی تفاوت تر!!!

 

  • ادمها تنها که نباشند میروند ... تنها که شدند بر میگردند...

 

  • دیگر نمی گویم گشتم نبود، نگرد نیست... صادقانه میگویم؛ گشتم ، اتفاقا بود ، فقط مال من نبود ! بگذار دیگری بگردد شاید مال او باشد!!

 

  • خدایا! درد ها از ان بالا کوچکدیده میشوند.. بیا مسائل رو رو د ر رو حل کنیم...

 

  • معمولا ادما رو تا وقتی که کاملا نشناختیمشون دوست داریم!!!

 

  • کاش میفهمیدید اونکه برای بدست اوردن محبتت ؛ تنش رو به تو میسپره ؛ فاحشه نیست ، و اونکه برای بدنبال کسیدنت ؛ تنش رو از تو میدزده ؛ فاحشه است ... من به فاحشه بودن ذهن زنان باکره و باکره بودن ذهن زنان فاحشه ایمان دارم!!!

 

  • این روز ها غم برای خوردن زیاد دارم ؛ تو دیگر برایم لقمه نگیر!!

 

  • پایان حکایتم شنیدنی است؛ من عاشق او بودم و او عاشق او...
 
+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 1:14 توسط هایمی |


یک با یک برابر است...؟

معلم پای تخته داد میزد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود

ولی اخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم میکردند

و ان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق میزد

دلم می سوخت برای انکه بیخودی های و هوی میکرد

با ان شوری بی پایان تساویهای جبری را نشان میداد

با خطی خوانا بر روی تخته ای که از ظلمتی تاریک

غمگین بود ، تساوی را چنین بنوشت

یک با یک برابر است

از میان جمع شاگردان یکی بر خواست

همیشه یک نفر باید به پا خیزد

و به ارامی سخن سر داد

تساوی اشتباهی فاحش و محض است

نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت و

معلم مات برجا ماند

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

 ایا باز یک با یک برابر بود؟

سکوت متهشی بود و سوالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد اری برابر بود

و او با پوسخندی گفت:

 اگر یک فرد انسان واحد یک بود

انکه زور و زر به دامان داشت بالا بود

و انکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

انکه صورتی نقره گون چون قرص مه می داشت بالا بود

و ان سیه چرده که مینالید پایین بود

یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفت خواران از کجا می امد پدید؟

یا چه کس دیوار چین ها را بنا میکرد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس که پشتش زیر بار فقر خم میشد؟

یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه کس ازادگان را در قفس میکرد؟

 معلم ناله اسا گفت

بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:

یک با یک برابر نیست

 


+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 23:22 توسط هایمی |


دو کلمه حرف حساب

دوره ای شده که حاضرم پت باشم ولی یه دوست خوب مث مت داشته باشم

 

اینجا جاییست که پشت دوستت دارم ها هم نوشته شده "ساخت چین"

 

در خیال من بمان

اما خودت برو

 انکه در خیال من است

مرا دوست دارد نه تو

 

 

بیچاره اسمان دلش به خورشیدی خوش است که هر روز دورش میزند

 

هر روز تکراریست

 صبح هم ماجرای ساده ایست

 گنجشک ها بیخودی شلوغش میکنند

 

به من گفت بو گورت رو گم کن

 حالا هروز با گریه به دنبال قبر من میگردد

 کاش ارام پیش خودت و زیر زبان میگفتی

زبانم لال

 

قطاری سوی خدا میرفت

همه مردم سوار شدند

 اما وقتی به بهشت رسیدند همگی پیاده شدند

و فراموش کردند مقصد

خدا بود نه بهشت

 

کلاغ جان قصه من به سر رسید

 سوار شو تو را هم به خانه ات میرسانم

 

مانند شیشه شکستنم اسان بود...

 ولی دیگر به من دست نزن

اینبار زخمیت خواهم کرد

 

شب را دوست دارم چون تاریک است

 وچهره ها مشخص نیست

و این امید هر لحظه در درون من زنده میشود

 که تو امده ای و من ندیده ام

 

خوشبحال مسافر کشان ازادی

 چه ازادانه داد میزنن

 ازادی ، ازادی

و عابران خسته و کلافه

 نا امید تر از هر روز میپرسند

ازادی چند

 

گاهی هیچکس را نداشته باشی

 بهتر است

باور کن بعضی ها تنها ترت میکنند

 

تا پست بعدی بابای

+ نوشته شده در برچسب:, ساعت 17:14 توسط هایمی |